اصطلاحات مربوط به برنج وبرنجکاری در صومعه سرا(قسمت اول)

تبلیغات در سایت ما

از سرزمین مادری

پیوندهای روزانه
  • ایران شهرساز
  • کهن دیار
  • سازمان عمران ونوسازی شهریار
  • مدیریت در هزاره سوم
  • خبر گزاری ایمنا-مدیریت شهری
  • پام نیوز- مدیریت شهری
  • مرکز پژوهش های شورای شهر مشهد
  • انجمن نو اندیشان
  • وب شهلا نظری
  • خانه مدیران جوان
  • پایگاه علمی - پژوهشی پارس مدیر
  • مدیریت پژوهش
  • مهندسی شهرسازی-برنامه ریزی شهری
  • روزنامه دنیای اقتصاد
  • ورزش سه
  • سایت خبری تحلیلی تکاپو
  • پایگاه خبری تحلیلی سوما نیوز
  • پایگاه خبری تحلیلی واران نیوز
  • پایگاه خبری تحلیلی صومعه سرا نیوز
  • خبرگزاری شهرستان صومعه سرا
  • مدیریت شهری -دانشگاه تهران
  • مدیریت شهری -علامه طباطبایی
  • اطلاعات علمی تخصصی مدیریت شهری
  • راهکار مدیریت
  • مدیریت تحول
  • مطالعات شهری ایران
  • بولتن نیوز - مدیریت شهری
  • مجله اینترنتی برترینها - مدیریت شهری
  • فردا نیوز - مدیریت شهری
  • دانشگاه علوم وتحقیقات
  • سایت مرجع مدیریت شهری
  • سایت خبری شهرنوشت
  • پیشخوان
  • ساختن وبلاگ
  • شماره پیمان کارها
  • حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
  • خرید از چین
  • قلاده اموزشی ضد پارس سگ
  • الوقلیون
  • ورود کاربران
    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟
    عضويت سريع
    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری
    تبادل لینک هوشمند

      azsarzaminemadari.lxb.ir






    اصطلاحات مربوط به برنج وبرنجکاری در صومعه سرا(قسمت اول)

    اصطلاحات مربوط به تعهدات کارگر و کارگزار

    ای دس­کرچیi dəs kərči : کارگر کرچی که در مزارع به موجب قرارداد در هر چهار روز یک روز به کار گرفته می­شود. 

    ای ورکرچی vər kərči i: کارگر کرچی که در مزارع به موجب قرارداد یک روز در میان به کار گرفته می­شود. 

    ایجاره­نامه ijarə namə:اجاره­نامه یا توافقی کتبی بین ارباب و رعیت یا صاحب زمین و زارع که در آن مقدار محصول برنج و مقدار سوره­ساتی را که طرفین موظف به پرداخت آن هستند، قید می­گردد.

    ایله­جار iləjar(ایلجار iljar):  تعاون و همیاری،انجام کار گروهی کشاورزی برای همدیگر،  بدون پرداخت دست­مزد.

    پاکار pakar:کارفرمای مباشر ارباب که زیر نظر او کار می­کند، خدمتگزاری برای وصول مطالبات صاحب ملک.

    پیشکار piškšr: نمایندۀ ارباب، و کارگزار و مأمور وصول مالیات.

    تاب­کار tab kar(تابه­کار tabə əkar):کار مزرعه، فعالیت زراعی به­ویژه هنگام نشای برنج.

    تابکارمُنزیرtabkar monzir : کارگر مردی که به موجب قرارداد از زمان آماده­کردن زمین و مرزبندی تا پایان کار نشا به کار گرفته می­شود. 

    تارف tarof: انعامی که شالی­کار به مناسبت­های مختلف از صاحب مزرعه می­گیرد.   

    چوله کار ĉulə kar:کار گل، کار در مزرعه برنج، کاری که با گل و لای همراه است، کنایه از کار برنج.

    حق مرابی hæqə mərabi: دست­مزد میراب است که هنوز هم بیش­تر مطابق رسم گذشته با درزه­بجهنگام برداشت محصول سر مزرعه پرداخت می­شود.

    خانه­کُر xanə kor: دختر خانه، مراقب خانه. معمولاً شالی­کاران هنگام کشت و برداشت شالی، زنی را اجیر می­کنند که به کارهای خانه و فرزندان رسیدگی کند و خود به کار در مزرعه می­پردازند.   

     دوواره موشته duvarə muštə: مشتلق و مژده­گانی اتمام دواره.رسم است که در پایان دواره آخرین کسی که کار را تمام می­کند از صاحب مزرعه انعام می­گیرد که به این انعام دوواره موشته می­گویند.

    روزه کارگر ruzə kargər: کارگری که هر روز بسته به  نیاز صاحب مزرعه به کار گرفته می­شود. 

    زارعانه zarəanə:حق زارع، مقدار محصولی که به زارع تعلق می­گیرد.

    زنانه­کار zənanə kar:کار زنان در شالیزار مثل نشا و وجین.

    سوخت ­گیفتن soxt giftən: سوختن برنج بر اثر کم­آبی یا آفت که یک رویداد نابود­کننده زندگی شالی­کار است. در این مواقع برنج­کار مالک را در جریان امر قرار می­دهد و مالک شخصی بی­طرف برای تعیین درصد سوخت انتخاب می­کند و هر مقدار سوختی را که کارشناس مشخص می­کند، مالک به همان مقدار از مال­الاجاره کم می­کند.

    سوره­سات  surə satیا (سوره­ساد surə sad): تعهدات جنسی علاوه­ بر تعهد برنج که در دورۀ ارباب­ و ­رعیتی، مالک بر عهدۀرعیت می­گذاشت. سورسات سنتی عبارت بود از: مرغ و جوجه، سیر و پیاز، دوشاب و غیره.

    قرضیه  qərziyə: بدهکاری زارع به­ مالک.

    کاراَدا karæda: کار و کمک متقابل، کار در مقابل کار، کسی که در مقابل کار کسی برایش کار می­کند.

    کرچی kərči: کارگر زن که در مزارع به موجب قرارداد از لحظۀ نشا تا پایان وجین­دوباره کار کند. طبق قرارداد مسکن، غذا، مقدار مشخصی برنج، پول نقد و گاه مقداری پارچه در عوض لباس­هایش (که بر اثر کار کثیف شده و سخت تمیز می­شود) داده می­شود. برداشت برنج، کمتر به کارگر خارج از منطقه نیاز دارد، چون مردان و زنان با یکدیگر کار می­کنند.

    کرچی­کار kərči kar:مقدار مشخص کاری که کرچی در شالیزار انجام می­دهد.کرچی­موزد kərəči muzd   :مزدی که کرچی برابر قرارداد عرفی از کارفرما دریافت می­کند. کرچی­موزد معمولاً جیره خشک و غالباً برنج است.

    کره­بین kərə bin: مزدور مردی که با دریافت مزد نقدی برنج را در مزرعه درو می­کند ، گارگر روزمزد برای دروی شالی.

    کورد kurd: عموماً به ترک­ها اطلاق می­شده­است. هنگام آماده کردن مزارع برنج، کارگران زیادی از آذربایجان (بخصوص نواحی اطراف اردبیل و خلخال) برای انجام کارهای کشاورزی، کندن و لایروبی سل­ها به مزارع شالی­کاری کرانه­های دریای خزر می­آمدند.

    گرده­بین gərdə bin: کارگری که با مالک برای بریدن و دروی قسمتی معین از شالیزار، قرارداد می­بندد.

    گردی قرار gərdi qərar: کارگر مردی که به موجب قرارداد از زمان آماده کردن زمین تا پایان ویجین­دوباره به کار گرفته می­شود، اغلب آنان کوردها بودند که تابستان­ها در گیلان نمی­ماندند و به ولایت خود می­رفتند.

    گردی کرچی gərdi kərči: کارگر کرچی که در مزارع به موجب قرارداد همه روزه به کار گرفته می­شود. 

    مالکانه maləkanə: حق مالک، مقدار محصولی که به مالک تعلق می­گیرد.

    مایه­گذاری:پرداخت وام به زارع در طول یک دورۀ کشت و کار، معمولاً مالک مقداری پول یا برنج در فصل کشت و کار به زارع می­دهد تا بعد از برداشت محصول با او تسویه کند.

    مردانه­کار mərdanə kar:کار مردان در شالی­زار مثل مرزبندی و آماده کردن زمین.

    موباشیر mubašir:نمایندۀ تام­الاختیارِ مالک در امور کشاورزی هنگام برداشت محصول یا دریافت مال­الاجاره.

    موزیر mozir: مزدور، کسی که برای محافظت کشت و زرع دهقانان معمولاً مدت یک­ سال استخدام می­شود.

    موناصِفِه munasəfə: قراردادی که بین مالک و زارع بسته می­شود و مطابق آن محصول به­طور مساوی بین مالک و زارع تقسیم می­شود. هزینه­ی کشت و زرع برنج مثل تخم­جو و حق مرابی برعهدۀ مالک است.

    نسق nəsəq:حق سرقفلی زمین زراعتی برای کشاورز بر اساس قانون اصلاحات ارضی هرکس که کارندۀ مزرعه باشد، مالکش خواهد بود ولی بهایش را مطابق نرخ و با نظارت ادارۀ اصلاحات ارضی باید بپردازد.

    ور vər: طرف، ور، محدوده­ای از مزرعه که هر کارگر در آن مشغول کار است و جای خود را عوض نمی­کنند.

    ورزاروجار vəza rujar: کارمزد ورزا، مقدار پول یا محصولی که در مقابل شخم­زدن شالیزار کشاورز به صاحب ورزا پرداخت می­کند.

    یاور yavər: کسی که در تعاون و همکاری دسته­­جمعی کشاورزی مشارکت می­کند.  یاور هیچ مزدی نمی­پذیرد فقط خوراک او با صاحب مزرعه است. یاور شوئن yavər šoæn:  برای کمک و یاوری به شالیزار دیگری رفتن. یاور کودن yavər kudən: به یاوری­گرفتن کسی برای کار در مزرعۀ خود. یاور گیفتن yavər giftən:گرفتن کمک و یاور.

    واژه­ های مربوط به ابزارهای شالی­کاری

    ایسکت iskət:چوبی دو شاخه که در دو طرف پادنگ در زمین فرو می­کنند تا دستگیرۀ پادنگ روی آن قرار بگیرد.

    آب­پادنگ ) ab padəngآپّادنگ appadəng  یا آب­دنگ (abə dəng: دستگاه شالی­کوبی که برای کندن پوست شلتوک به کار می­رود.

    بوره خالیک burə xalik:بیل شخم­زنی. نوعی بیل تیغه کوچک و سبک که برای محدودکردن مرز شالیزار مناسب است.

    بولوک buluk:نوعی بیل کج­ که برای شالی­کاری به کار می­رود، مخصوصاً برای خرد کردن کلوخ­های خزانۀ شالی.

    پاچال pa ĉal(پادنگ­چاله padəngĉalə یا پادنگ­چوشمه padəng ĉušm):گودالی که جو را در آن می­ریزند و با پا­دنگ می­کوبند.

    پادنگ  padəng(پادینگ pædding): دستگاهی که در گذشته با آن شالی را به برنج تبدیل می­کردند به این صورت که فردی سنگین­وزن روی انتهای اهرم می­ایستاد، و با بالا و پایین بردن آن شلتوک را به برنج تبدیل می­کرد. اجزای پادنگ عبارت­اند از: پادنگ­دار یا پادنگ­تیر، پادنگ­کله، پادنگ­تونکه، پادنگ­گاز، پادنگ­نافه، پادنگ­لیکه، پادنگ­چوشمه یا پاچال یا پاچاله، پادنگ­پایه، ایسکت، دس­گیر. پادنگ­زدن برنج که به آن دنگه­پایی  d­əngə payiنیز می­گویند، در سه­ مرحله انجام می­شود: گیچه، دوباره، واتاش.شرح این اصطلاحات در زیر آمده است.

    پادنگ­پایه padəng payə:دو قطعه چوب استوانه­ای با قطر نسبتاً مناسب که به فاصلۀ مشخص در مقابل هم در زمین فرو می­کنند، تمام فشار و عملکرد­ پادنگ بر روی این دو پایه قرار دارد.

    پادنگ­تونکه padəng tunkə:حلقۀ آهنی محکم نصب شده به دور پادنگ­کله و بالای پادنگ­دندان

    پادنگ­دار  padəng dar یا پادنگ­تیر padəng tir: تیر اصلی پادنگ، چوبی چهارتراش بلند و بسیار محکم که با قرارگرفتن روی پایه به­ وسیلۀ پادنگ­نافه، اهرمی برای کوبیدن می­شود. انتهای آزاد پادنگ­تیر محل فشار پای پادنگ­زن است.

    پادنگ­زئَن padəng zəæn: با پا پادنگ را برای پاک­کردن شلتوک به­ حرکت درآوردن.

    پادنگ­کله padəng kələ: بخشی از پادنگ که تونکه و دندان­ها روی آن سوارند.

    پادنگ­گاز padəng gaz: میخ­های آهنی و بلند زیر پادنگ­کله که شلتوک را می­کوبد و پوست را از برنج جدا می­کند.

    پادنگ­لیکه padəng likə: چوب مخصوصی که پادنگ­کله را به پادنگ­دار متصل می­کند و از دو سوی پهلو برآمادگی­های خاص دارد. در  محل فوقانی این قسمت اتصالی، سنگ سنگینی می­بندند تا با سنگین شدن اهرم قدرت کوبندگی آن زیاد شود.

    پادنگ­نافه padəng nafə: چوبی که از وسط سطح عرضی پادنگ­دار گذشته و در قسمت فوقانی پادنگ­پایه قرار می­گیرد و بدین ترتیب اهرم پادنگ آمادۀ کار و حرکت می­شود.

    پارو paru:پاروی چوبی که گاه برای مسطح­کردن نقاط ناهموار شالیزار از آن استفاده می­شود. 

    پیشا­زن piša zən: چوب رابط بین کاول و یوغ که به طناب یا کاول­خره متصل است.

    پیشکاول piškavəl:تخته­ای قوس­دار برای هموارکردن مزرعۀ شالی­کاری. پس ­از شخم­زدن و آب­گیری و آماده­کردن مزرعه برای نشا پیش­کاول را به جای کاول می­بندند. معمولاً به­وسیلۀ اسب یا گاو کشیده­ می­شود و یک نفر از پشت، آن­ را بر کف مزرعه به­طور عمودی نگه می­دارد تا کار به­خوبی انجام گیرد.

    تخته təxtə: تخته­ای است که به دو طرف آن طنابی می­بندند و مرد شالی­کار طناب را به گردن انداخته، تخته را که عمود بر زمین قرار دارد به دنبال خود می­کشد و بدین ترتیب کلوخ­ها را از بین می­برد و مزرعه را هموار می­کند.

    تومه خوانچه­ tumə xančə: خوانچه یا طبق چوبی برای حمل نشاها یا تخم برنج.

    داره darə: داس دندانه­داری که با آن برنج درو می­کنند. داره­توک darə tuk:نوک برگشتۀ داس برنج­بری.

    داز daz: وسیلۀ تیز و برنده برای هرس­کردن و ریختن شاخه­های زاید.

    دس­آسیاب dəs asiyab(دس­آسیا dəs asiya):آسیای دستی.

    دس­گیر dəs gir: دستگیرۀ چوبی بالای پادنگ، دنگ­کوب (پادنگ­زن) موقع کار دست­ها را به آن بند می­کند.

    دسه بولوک dəsə buluk:بلوک دستی،نوعی بیل کج­ کوچک­تر از بولوک که برای خوردکردن کلوخ وجین­کردن و کندن علف هرز در زمان کم­آبی استفاده می­شود.

    دنگ d­əng:دستگاه شالی­کوبی که شالی را به­صورت برنج درمی­آورد و پوست آن را جدا می­کند. این دستگاه به­خاطر صدایی که هنگام ضربه­زدن به شالی تولید می­کند دنگ نامیده­­ شده­­است. دنگ دو گونه است: پادنگ، آب­دنگ. امروز هر دو از­ میان رفته­اند و جایشان را کارخانه­های شالی­کوبی گرفته­­است.

    دوخاله­گزه du xalə gazə: چوب دوشاخه­ای برای چیدن و روی هم گذاشتن درز یا بسته­های برنج در کوتی، آن را به­ درز برنج فرو کرده، از پایین به بالای می­کشند.

    دیوان divan:شالی­خشک­کن، جعبۀ بزرگ چوبی که در قسمت بالای اتاق نشیمن نصب می­شود تا از شالی پر شود. روزها که برای طبخ غذا یا ایجاد گرما، در کف اتاق با هیزم آتش افروخته می­شود، دود حاصل باعث خشک­شدن و به اصطلاح دودی­شدن شالی می­شود و این عمل به مرور انجام می­گیرد. گاه تخته­هایی­ را به شکل بالکن در ارتفاع 5/2 متری اتاق نشیمن نصب می­کنند و شالی را درون کالبه می­ریزند و روی این تخته­ها قرار می­دهند تا خشک و دودی شود.

    راسته­دار rastə da: چوبی که بین پیشا­زن و شانۀ کاول به­صورت افقی جای می­گیرد.

    سفه səfə:سبد مخصوص برای حمل نشاها از خزانه به مزرعۀ اصلی.

    سوبوک subuk(سوُوک suvuk):وسیلۀ نمونه­برداری از کیسۀ سربسته برنج و جو (شلتوک).

    شانه šanə: چوبی که به­ صورت عمودی کاول­موشتک را به کاول پیوند می­دهد.

    کالبه kalbə:تپالۀ گاو را به شکل ظرف مدوری به­ قطر 50 سانتی­متر و لبه­ای به ارتفاع 10 سانتی­متر خشک می­کردند و از آن برای خشک کردن شالی در اتاق­های دودی و نگه­داری کرم ابریشم تازه از تخم­درآمده استفاده می­شد.

    کاول kavəl: خیش، گاو­آهنمخصوص شالی­کاری. اجزای کاول عبارتند از:  پیشا­زن، راسته­دار، شانه، کاول، کاول­­موشتک، کاول­خَره، لب، کولوسه، هَفنگ، و گولوبند.

    کاول ­خَره kavəl xære: دو رشته طنابی که در امتداد دو پهلوی گاو به یوغ وصل می­شود تا ورزا بتواند کاول را بکشد. این طناب بسیار محکم است و از پوست درخت کوجی­ (کول) بافته می­شود.

    کاول ­موشتک kavəl muštək: دستگیرۀ گاو­آهن، چوبی صاف و خراطی­شده که شخص کاول­زن به­عنوان دست­گیره آن را می­گیرد و با آن شخم و گاوها را کنترل می­کند.

    کتله­چو kətələ čo: باربند چوبی ویژه حمل درزهای شالی­ مزرعه به کوروج به­ وسیلۀ اسب.

    کولچازن kulča zən: وسیلۀ ابتدایی حمل شالی از مزرعه به انبار، بدین ترتیب که طنابی روی زمین می­گذارند و درزهای برنج را روی آن قرارمی­دهند، سپس دو سر طناب را به­ هم می­پیچند، با یک چوب آن را برمی­دارند و روی شانه حمل می­کنند.

    کولوسه kulusə: چوبی که هفنگ کاول به آن متصل است و در گل گردش و آن را زیر و رو می­کند.

    کولوش­دار kuluš dar(رده rədə): نیِ مخصوصِ دانه­زدایی از خوشۀ برنج، نی کلفتی به قطر 5/2 تا 3  و درازای تقریبی40 تا 60 سانتی­متر که با آن دانه­های جو را از خوشۀ دسته­شده می­زدایند. انجام این عمل مهارت زیادی می­خواهد و بیشتر توسط زنان انجام می­شود.

    گربازgərbaz  (گرواز gərvaz): بیل مستطیل­شکل برای شخم­زدن عمیق کناره­های مرز که با کاول شخم نخورده است.

    گوچینگ gučing: آلت کمانی برنج­کوبی یا خرمن­کوب دستی، کمانی از شاخۀ درخت که قسمتی از تنۀ درخت به­شکل کف پا به آن متصل است و برای کوفتن ساقه­های درو­شدۀ شالی و جداکردن دانه استفاده می­شود.

    گولوبند gulubənd: حلقه طنابی که با آن گردن ورزا به لب وصل می­شود. اگر هنگام کشیدن کاول یوغ از دوش ورزا رد شود، این طناب یوغ را نگه می­دارد.   

    لب ləb: یوغ، قسمتی از کاول که بر گردۀ ورزا بسته­ می­شود، این چوب به­ صورت عدد 8 است و کار کشیدن کاول را آسان می­کند.

    هَفنگ hæfəng :تیغۀ آهنی کاول

    واژه ­ها و اصطلاحات مربوط به اوزان و مقادیر[1] برنج و مساحت شالیزار

    اَسبه بار æsbə bar :بار برنج یا زغالی که بر اسب می­بندند، مجموع شالی­هایی که با اسب حمل می­شود.

    بار bar:دو کیسه شالی سر پر، برابر با دو لنگه یا چهار قوتی یا 132 کیلوگرم برنج.

    بجه­بار bəjə bar: بار برنج، که با اسب به شهر یا به  انبار حمل می­شود.

    پلک pəlk:نصف هر کله را پلک گویند.

    پم pəm: واحد مقیاس به ­اندازۀ گنجایش دو کف دست، مقدار برنجی که در دو کف دست به­هم­چسبیده جا بگیرد.

    پنجا pənja:وزنی برابر با نیم کیلوگرم که برای شمارش برنج و غلات به کار می­رود. برای تعداد هم به­کار می­رود، گیلک­ها پول، تخم­مرغ، گردو و هر چیز دیگر را، در دسته­های 50 تایی محاسبه می­کنند. 

    پیمانه peymanə:ظرفی برای کیل کردن برنج، نیز ¬ کیل.

    تاس tas:ظرفی است به محتوی تقریبی یک کیلو گرم که برای پیمانه­کردن برنج به­کار می­رود.

    جریب jərib:زمینی به مساحت تقریبی ده ­هزار متر­مربع، هر جریب شامل ده قفیز و یک قفیز شامل ده دهو است.

    چارک čarək: وزنی معادل یک­چهارم من یا  5/1 کیلوگرم یا نصف لگن برنج.

    چتبر čətbər: وزنی برابر  یک­چهارم گروانکا، یا حدود صد گرم.

    چل­تاس čəl tas:کاسه­ای از جنس برنجی که بر بدنۀ داخلی و خارجی آن ادعیه و نقوشی زده­­اند و برای عیار برنج (مقدار لازم برنج برای طبخ در دیگ) به ­کار می­رود. به باور عامیانه ریختن برنج در آن برکت می­آورد.

    خروار xərvar:وزنی معادل چهار قوتی که مخصوص برنج است.

    درنگه dərəngə: محتوی یک مشت باز، یک کف دست­ که اندازۀ ثابتی ندارد و بسته به گنجایش کف دست شخص است.

    دهو dahu: واحدی مساوی صد مترمربع. برابر یک صدم جریب و یک دهم قفیس.

    قفیز  qəfiz(قفیس qəfis):واحدی است مساوی هزار مترمربع. ده دهو مساوی یک قفیز و ده قفیز مساوی یک جریب است.

    قوتی quti: واحد وزن برنج و اصطلاحی برای توزین برنج. هر قوتی مساوی با 33 کیلو­گرم و هر چهار قوتی مساوی یک بار اسب یا دو لنگۀ 66 کیلویی است.

    کله kəlæ: به هر کرت یا هر قطعه زمین زارعی یک کله می­گویند.

    کیلkil  (لگنləgən ):ظرفی است که برای پیمانه­کردن برنج و معادل نیم من برنج در آن جای می­گیرد.

    گروانکا gərvanka: واحد وزنی تقریباً برابر 400 گرم، هر 5/2 گروانکا برابر یک کیلوگرم است.

    لاخه laxə:لنگه، یک لنگه بار به وزن دو قوتی، نیم بار برنج.

    لنگه ləngə: یک گونی شلتوک یا برنج که در یک طرف اسب بار می­شود، نیم بار اسب که معمولاً برابر دو قوتی است.

    من mən: وزنی معادل شش کیلو .

    نیص­پنجا nis pənja: نصف پنجا، واحد وزنیبرابر با 250 گرم.

    نیم­چارک nim čarək: یک­دوم چارک، یک­هشتم من یا معادل تقریبی 750 گرم است.


    [1] - شالی­­کاران گیلانی در توزین و تعیین مقدار اراضی خود از واحد­های خاصی استفاده می­کنند. این واحدهای وزن، حجم و سطح مختلف گیلان تفاوت دارند و دارای مقدار ثابتی نیستند. در این نوشته کوشش شده­است صرفاً به واحدهای وزن و مساحت در منطقۀ صومعه­سرا پرداخته شود.


    بخش نظرات این مطلب


    برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

    نام
    آدرس ایمیل
    وب سایت/بلاگ
    :) :( ;) :D
    ;)) :X :? :P
    :* =(( :O };-
    :B /:) =DD :S
    -) :-(( :-| :-))
    نظر خصوصی

     کد را وارد نمایید:

    آپلود عکس دلخواه:

    درباره ما
    پرنده را که آزاد کنی روزی برمــــــی گردد و مــــــــــــــنِ خاکـــــــی از ایـــــن اتفــــــاق زمینی زیـــــــــــــاد دور نیســــــــتــــم....
    آمار
    آمار مطالب
  • کل مطالب : 128
  • کل نظرات : 24
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 19
  • بازدید دیروز : 0
  • ورودی امروز گوگل : 2
  • ورودی گوگل دیروز : 0
  • آي پي امروز : 6
  • آي پي ديروز : 0
  • بازدید هفته : 58
  • بازدید ماه : 2315
  • بازدید سال : 4427
  • بازدید کلی : 36099
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 3.21.34.0
  • مرورگر :
  • سیستم عامل :
  • امروز :
  • امکانات جانبی
    آخرین نظرات کاربران
    لیلا44 - سلام بسیار جالب بود - 1394/12/14/azsarzaminemada
    ناصر پویان(امیداسلامی عربانی سابق) - همشهری فرهیخته و بزرگوار
    به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada
    ناصر پویان(امیداسلامی عربانی سابق) - همشهری فرهیخته و بزرگوار
    به شما محقق و نویسنده صومعه سرایی افتخار می کنم .خداوند شماها زیاد کند. یک ملت به فرزندان فرهیخته خود افتخار می نه پول ومالدارش . خدا شماها را حفظ کند .مقاله شیخ عبدالقادر گیلانی (صومعه سرایی) این حقیر را که به زبان انگلیسی در خارج چاپ ومنتشر شده را ملاحظه فرموده و به همشهریهای دیگر نیز معرفی فرمایید.بنده مقاله فارسی شما در باره ایشان را خواندم - لذت بردم.با احترام پدرانه-ناصر پویان - 1394/11/18/azsarzaminemada
    حمید یزدانی - «برای خالو قربان »
    شرم از آیینه تالار
    می بارید
    وزمین را
    توان شکافتن و
    بلعیدنت نبود
    که به پابوس رفته بودی
    سرهنگ
    القاب ارزانی تو
    ستاره را وا گذاشتی و
    دلخوش حلب پاره هایی
    آویز سینه ات
    از نام گرم «خالو» گذشتی و
    در هیئت مردابی
    بر خاک پای کسوف بوسه زدی
    وامان نامه ات
    کاکل خونین رفیقی شد
    هم کاسه ی دیروزت
    که جنگل را
    اعتبار می بخشید
    دلم برای تفنگت می سوزد
    دلم برای
    ایلت
    نامت بوی خیانت می دهد
    سرهنگ
    القاب ارزانی تو
    کاش به «خالو»بودن
    دل می بستی
    سرهنگ

    «آذر 66»
    «مهدی ریحا نی» صومعه سرا - 1394/9/14/azsarzaminemada
    دنيا رحيمي - مطالبتون خيلي جالب بود خيلي به دردم خورد منم پدر بزرگم سنگجوبي بودند خوشحال شدم - 1394/7/19/azsarzaminemada
    - با سلام سایت دهستان مرکیه با ادرس بگذارید تا بتوانیم دراین روستا سایت داشته باشینپم
    شماره تماس:091962337746 - /
    مریم - سلام ،لحظاتی رو با مطالعه مطالب وبلاگتون لذت بردم . موفق و موید باشید . اگر لایق دونستید و وبلاگ بنده حقیر رو هم لینک بفرمائید خوشحال می شم . - 1393/5/18
    سنجرانی - سلام امروز موفق شدم همه ی مطالبه وبلاگو بخونم مطالب بسیار عالییی و مفید بودن اشعار بسیار زیبا و قابل تحسین صومعه سرا هم که بی نظیر، شدیدا مشتاق یک سفر شدم به صومعه سرا ، نکته ها و حکایتهای مدیریتی هم که فوق العاده بود مخصوصا ( دلیلی برای زندگی).
    با آرزوی موفقییت روز افزون ، و دستیابی به هر انچه که میخواهید.
    موفق باشید. - 1393/5/6
    مرواریـــــــــــــــــــــــــــد - داداش وبلاگ خیلی خوبی داری عالــــــــــــــــــــــــی - 1393/3/11
    دفتر بیمه آسیا نمایندگی صومعه سرا - سلام هم شهری خوشحال میشم لینکمون کنی در صورت موافقت با تبادل لینک بهمون خبر بده
    مطالب جالب بود لطفا مطالب بیشتری راجع به شهرستانمون بذار اگر کار بیمه ای هم داشتی به ما سر بزن
    موفق باشی - 1393/2/28